رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ از دستگیری مرد جوانی که خودروهای گران قیمت را در شمال تهران به آتش میکشید خبر داد و گفت: متهم انگیزه حریق را حسادت اعلام کرد. جوان دستگیر شده هم در گفتگوی کوتاهی ضمن تایید این موضوع گفته است چرا باید آنها ماشین های لوکس داشته باشند اما من حتی یک موتور هم نداشته باشم !
در چنین مواقعی بسیاری از تحلیل ها بلافاصله و شاید طبیعتا با اشاره به افزایش فاصله طبقاتی و گسترش نابرابری ساختاری در پی توجیه این رفتار برآمده و با حذف «عامل» ( شخص یاد شده) در چنین رویدادهایی موضوع را صرفا از زاویه «ساختارهای» نابرابری تحلیل می کنند.
از نگاه این تحلیلگران، آن جوان به دلیل افزایش احساس «محرومیت نسبی» یا احساس شدید بی عدالتی ساختاری، در انجام چنین عملی حتی اگر «محق» نباشد حتما شایسته «ابراز همدردی» است و عمل او «قابل درک» است.
هر چند «تخیل جامعه شناسانه» و تحلیل رویدادها در یک زمینه اجتماعی و ساختاری حتما دارای بهره ای از واقعیت زندگی انسانی است اما تقلیل دادن بلافاصله ی هر پدیده ای به این امر و نادیده گرفتن ابعاد دیگر نیز خود نوع دیگری از تحریف واقعیت است، چرا که واقعیت زندگی و رفتار انسانی فقط در بعد جمعی و ساختاری خلاصه نمی شود.
بسیاری از دستورات اخلاقی، بی قید و شرط و مطلق هستند و به گونه ای مستقل از شرایط و زمینه های اجتماعی، در نسبت با «فرد» مخاطب، معتبرند. دروغ نگفتن و دزدی نکردن و آسیب نرساندن به جان و مال دیگران از جمله دستوراتی هستند که به هیچ وجه به طبقه اجتماعی و غنی و فقیر بودن افراد ارتباطی ندارد. فقیر بودن افراد این حق را به آنان نمی دهد که از دستورات اخلاقی یاد شده سرپیچی کنند ( طبیعتا موقعیت هایی نظیر دزدی از سر گرسنگی شدید که ماجرا را قدری پیچیده تر می کند استثنائاتی بر این قاعده کلی معتبرند که مصادیق بسیار بسیار نادری هم دارند ) همچنان که غنی بودن افراد آنان را از لخاظ اخلاقی محق نمی سازد و مسئولیت های سنگینی بر دوش آنان می گذارد که یکی از دشوارترین آنها نیز مراعات کردن حال ضعیفان جامعه و تفاخر نکردن به آنان و عدم تمایزگذاری میان خود و ایشان است. ثروتمندی که این مشی و مرام را ندارد و فقیری که به چشم حسادت به ثروتمندان نظر می کند در یک چیز مشترکند و آن پرواز روح هر دو در ارتفاعی پست است. ارتفاع پست «داشتن» ها نه اوج « بودن» ها. چنین جامعه ای در صورت داشتن ساختارهای عادلانه نیز از لحاظ کیفی جامعه سعادتمندی نیست.
ساختارهای اجتماعی هر وضعیتی داشته باشند ( عادلانه یا غیر عادلانه) عاملان و افراد وظایفی دارند که نباید از آن چشم پوشی کنند و ای بسا که بهبود ساختارها به نحو کامل تر و جامع تر خود به انجام همین وظایف از جانب افراد مسبوق باشد.
مسئولیت تخطی از قواعد کلی اخلاقی که اساس آن نیز بر قاعده مشهور طلایی در اخلاق ، یعنی «آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران هم مپسند»، استوار است بر عهده « فرد» است.
موضوع بسیار مهم دیگر آن است که اگر موضوع تشخیص بی عدالتی و راه حل آن را به افراد واگذار کنیم شاید به عدد افراد، رفتارها و توصیه های مختلف برای جبران این بی عدالتی وجود داشته باشد که در صورت عمل به آنها اساس و بنیان یک جامعه از هرج و مرج ناشی از آن فروخواهد پاشید .
اقدامات کور و نسنجیده ای از نوع رفتار جوان یاد شده، در مقام یک فرد و یک شهروند با هیچ دلیلی پذیرفته نیست اما قطعا برای گردانندگان جامعه هشداری است که در نوع سیاستگذاری ها و حکمرانی ، پیامد تصمیم گیری های خود را در نظر داشته باشند و بدانند که همه آدمیزادگان اخلاقی عمل نمی کنند . این وظیفه تصمیم سازان و هادیان یک جامعه است که هم دادگستری و عدالت ساختاری را ترویج کنند تا احساس محرومیت نسبی به کمترین میزان خود برسد و هم در تربیت فرهنگی و اخلاقی و جامعه پذیری افراد بیش از پیش اهتمام داشته باشند.